نوشته شده توسط : magy

تیشتریه سیمای دیگری است که با یکی از نمود های طبیعی یعنی باران پیوند دارد و برخلاف وایو در شخصیت وی دوگانگی وجود ندارد.تیشتر نیروی نیکو کاری است که با اپوشه ابلیس خشکسالی و تباه سازنده زندگی می ستیزد.تیشتر خاستگاه آبها و باران وباروری است.چهارمین ماه سال به تیشتر اختصاص دارد.میگویند تیشتر در دهه اول این ماه به شکل نوجوانی پانزده ساله - که پانزده ساله گی در اندیشه ی ایرانیان سن ارمانی است و در دهه دوم به شکل گاو نر ودر دهه سوم به شکل اسبی درمی آید.در روایتی تیشتر در آغاز آفرینش بین اشکال در آمد و باران را آفرید.بارانی که هر قطره ان به اندازه تشتی بودو اب به بلندای انسان زمین را فرا گرفت و خدای باد آب ها را به کرانه های زمین راند و بدین ترتیب اولین دریا پدید آمد.در سرودی که به تیشتر اختصاص دارد سخن از نبرد میان این خدا و دیو خشک سالی است.بدین روایت تیشتر به هیات اسب زیبا و سفید با زینهای طلایی به دریا فرو می رود و در آنجا با اپوشه که به شکل اسبی سیاه رو در رو و سه شبانه روز می جنگد.اما اپوش نیرومندتر است و تیشتر به اورمزد می نالد که ناتوانی من از آن است که مردمان مرا شایسته نیایش نکرده و قربانی نداده اند. پس اورمزد خود برای تیشتر قربانی میدهد و نیروی ده اسب و ده گاو،ده کوه و ده رود در تیشتر دمیده می شود و بار دیگر با اپوش می جنگد.این بارتیشتر قدرت یافته از قربانیها پیروز میشود و آب به مزارع و چراگاه ها جاری میشود و باران هستی بخش در هفت اقلیم زمین باریدن می گیرد.



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

وایو(باد)

 

باد پدید اورنده زندگی در ابر باران زا ومرگ در توفان یکی از اسرار آمیزترین خدایان هندو-ایرانی است.در یکی از متون هندی آمده است که وایو از نفس غول جهانی(پوروشه)،که همه چیز از تن او هستی یافت پدیدار شد.بدین روایت وایو بر گردونه ای که آنرا صد یا هزار اسب تیزرو میکشند سوار است و همچنین اوست که آذرخش و سپیده دم را پدید میاورد.

وایو در ایران از نقشی مهم برخوردار ودر همان حال خدای راز انگیزی است که آفریدگار خیر(اهوره مزدا) و نیز شر(انگره مینو) به او قربانی هدیه میکنند و در روایتی آفریدگار بر سریری از طلا و به زیر سایبانی زرین که آنرا ستونهایی از طلا بر پا داشته به او قربانی می دهد و از او میخواهد که آفریده های  شر را نابود و آفریده گان نیکو را حفظ کند.بدین روایت خواست آفریده گار برآورده شده و تمناهای ویرانگر شر ناکام می ماند.از آنجا که وایو خدایی قدرتمند وحشت آوری است انسانها بویژه هنگام خطر به پیشگاه او نیایش می کنند و وایو جامه نبرد بر تنو مسلح به جنگ افزار های زرین به تعقیب دشمنان می پردازد تا روح شر را نابود و آفریده های نیک اهوره مزدا را پاسداری کند.در حالی که اهوره مزدا بر فراز و در نور و انگره مینو در زیر ودر ظلمت فرمانروایی می کنند مقر فرمانروایی وایو در فضای میان این دو یعنی در خلا قرار دارد.برخی بر این باورند که دو وایو وجود دارد یکی وایوی خوب و دیگری وایوی بد واین بدان دلیل است که وایو از سویی  آورنده باران و زندگی و از سویی دیگر شخصیت وحشت انگیز و شومی است که با مرگ پیوند دارد و هیچ کس توانای مقابله با او را ندارد.

 



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

نيايش نه در نيايش گاه يا معبد كه در فضاي باز و بر قلل كوه ها انجام مي شد.ايرانيان باستان عادت داشتند كه بر بلند ترين قله كوهها براي اورمزد قرباني دهند،آنان گنبد آسمان را اورمزد مي نامند و براي خورشيد،ماه،زمين،آتش و آب نيز قرباني مي دهند. محراب هاي آنان نه در معابد كه در بلنداي كوهها و نقش برجسته هاي بزرگ و كتيبه هاي شهرياران نه در مراكز بزرگ تمدن كه بر سينه خرسنگ هاي كوهها جاي داشت.

با وجود تصاوير توصيفي و اسطوره اي ،خدايان ايراني اساطير داستاني ميربوط بدانان اندك است.اين خدايان كه ممكن است با داستان مايه هاي ويژه توصيف انسان چون خدايان گردونه ران و داراي گردونه هاي زيباي طلا كه ارابه هاي آنان را اسبان ناميرا حمل مي كنند توصيف شوند اما ريخت گرايي آنان غالباً صفات آنان را در بر مي گيرد:مثلاً در مهر يشت(از كتب زرتشتيان كه در مورد خدايان پيش زرتشتي است) ميتره(ميترا يا مهر) را هزار چشم و هزار گوش است و اين بدين معناست كه هيچ كس را ياراي خطا كردن و خطا گفتن بدون آنكه او متوجه شود نيست.

سلسله مراتب خدايان بر اساس الگو هاي جامعه انساني ساخته شده و ساختار فرمانروايي خدايان همانند ساختار مراكز زميني(فرمانروايان،جنگجويان و كشاورزان و صنعتگران)سه گانه است.شمار خدايان و ديوان در اساطير ايران بسيار زياد است و شناخت همه آنان از عهده يك فرد خارج است.اما به مهمترين آنان اشاره خواهيم كرد.

 



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

وهومنه يا بهمن امشاسپندي مذكر است كه نخستين زاده خداست.او در جانب راست اهورامزدا مي نشيند و تقريباً در نقش مشاور اوست .مي گويند وهومنه آشكارا در برابر زرتشت پديدار شد .

او هر روز گزارشي از انديشه،گفتار و كردار انسانها فراهم مي سازد.او روان نيكوكاران را پس از مرگ خوش آمد مي گويد و روح را به بالاترين قسمت بهشت راهنمايي مي كند.در روي ديگر اين تصويرپردازي مي توان اين نكته را دريافت كه انديشه خوب نمود خرد خدا و چنين است كه وهومنه در هستي انسان در كارو او را به سوي خدا راهبري مي كند.چرا كه از  طريق انديشه نيك است كه مي توان به شناخت دين دست يافت.

دومين و يازدهمين ماه سال بهمن نام داشت.در اوستا دوزخ خانه دروغ و بهشت خدانه وهومنه نام مي گيرد.از ميان موجودات خروس و از ميان گلها ياسمن سفيد و از ميان پوشاك رداي سفيد ويژه بهمن است.در روز دوم بهمن ماه جشني برپا مي شد كه بهمنگان يا بهمنجه نام داشت.



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

زردشت از هفت باشنده يا نمودخدا كه به خواست و اراده خدا آفريد8 شده اند سخن مي گويد.اين باشندگان به ترتيب:

1-سپنته مينو

2-وُهومَنَه

3-اَشه

4- خشترَه وَيريه

5- اَرميتي

6- هَوروَتات

7-اَمِرِتات  نام دارند.

نام اين امشاسپندان يا جاودانگان مقدّس به ترتيب به معني روح بخشنده،انديشه نيك،راستي يا حقيقت،شهرياري مطلوب،فداكاري يا اخلاص،كمال و ناميرايي است.مشخصه بنيادي خدا بخشندگي يا روح آفرينندگي(سپنته مينو) ايت.لازم به ذكر است در گاتها سپنته مينو پسر زرتشت است كه در مقابل اهريمن قرار مي گيرد و در واقع اهورا مزدا بزرگتر از آن است كه از عهده اهريمن بر نيايد.اين ويژگي تنها به خدا باز مي گردد اما ساير نمودها نمودهايي است كه انسان نيز مي تواند در آن شركت جويد:اين نمودها واسطه هايي هستند كه خدا را به انسان و انسان را به خدا نزديك مي كنند.و در زمان زرتشت بيشتر ماهيت انتزاعي از يك صفت  داشته اند و بعد ها به خدا تبديل شده اند..زرتشت مي گويد كه هركس به اهورامزدا روي آورد و از او پيروي كند مي تواند از طريق انديشه نيك به كمال و ناميرايي دست يابد.آدميان از طريق انديشه نيك است حقيقت يا راستي را پيروي و به كمال و ناميرايي مي رسند.از اين راه است كه انسان مي تواند به هدف غايي خود كه يگانگي با آفريدگار است برسد.

در آيين زرتشت تصويرپردازي تخيلي بسياري از اين نمودها،كه آنان را با فرشتگان مسيحي مقايسه كرده اند،به كار رفته است.در گذر زمان سپنته مينو با اهورامزدا يگانه شده و براي حفظ ساختار هفتگانه سروش به جمع آنان اضافه شده است.در روايات زرتشتي اين هفت نمود در كنار اهورامزدا بر سريرهاي زرّين در اقامت گاه خود يعني خانه سرود ها(گرودمان) و جايي كه رستگاران پس از مرگ بدانجا راه مي يابند قرار دارند.هر يك از اين جاودانگان بخشي از آفرينش را در اختيار خود قرار دارند:وهومنه حيوانات،اشه آتش، خشتره ويريه فلزات،ارميتي زمين،هوروتات آب و امرتات گياهان را در اختيار دارد.لازم به ذكر است كه انسان تحت حمايت شخص اهورمزدا است.



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

اهوره مزدا(اورمزد- هرمزد - اهورا مزدا – مزدا – اهورا) يعني سرور دانا نامي است كه زرتشتيان به خداي خود داده اند.بدان سان كه از نام وي بر مي آيد  خردمندي از ويژگي هاي اوست  و نه كسي را فريب مي دهد و نه كسي را ياراي فريب دادن اوست.سروري است بخشنده و دربردارنده خير مطلق.اهورا مزدا مادر و پدر آفرينش و پديد آورنده مسير خورشيد،ماه و ستارگان بوده و هست و خواهد بود.به سخن ديگر جاودانه است اما در اين دوره قدير يا قاد مطلق نيست چرا كه از جانب دشمن خويش يعني اهريمن محدود مي شود.اما زماني فرا مي رسد كه شر مغلوب و اهورا مزدا فرمانروايي قادر و مطلق خواهد بود.

اصطلاح هايي كه با آن او را توصيف كرده اند عبارتهايي است كه به نوعي با طبيعت پيوند دارد: ردايي اراسته به ستارگان بر تن و زيباترين هيئت وي نمود خورشيد بر آسمان و روشنايي بر زمين و مي گويند خورشيد تيز اسب چشم وي و سريرش بر عرش اعلي  و در نور آسمان جاي دارد، و وي را بدانجا دربار و فرشتگاني است كه فرمانهاي او را اجرا مي كنند.با آن كه شايد بسياري اين نمادگرايي را حقيقت مي پنداشتند اما بي ترديد همه زرتشتيان بر اين باور نبودند.بسياري از اسطوره هايي كه در بخش اساطير ايران از آن سخن مي گوييم از ساختاري انتزاعي برخوردارند.

نزد زرتشتيان اورمزد فراتر از خير كامل و وي را با بدي هيچ پيوندي نيست.زرتشتيان خداي مسيح را بدان دليل كه آفريدگان وي و حتي پسرش را در رنج رها مي سازد محكوم مي كنند چرا كه از ديد زرتشتيان رنج بردن نانيكو و تباه سازنده افرينش نيك و چيزي است كه گرچه در آيين زرتشت خدا نمي تواند اينك بدي را كنترل كند اما روزي بر آن پيروز مي شود.اورمزد خاستگاه همه نيكي ها،روشنايي ها،زندگي،زيبايي،شادماني و تندرستي است.و در پس هر سريري نيرويي است كه خاستگاه الهام همه راستي ها است و نماد زميني وي انسان نيكوكار است.



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

دوگرايي يا ثنويت،يعني اعتقاد به دو نيروي متضاد مؤثر در كار جهان از ويژگي هاي آموزه زرتشتي است.آرياييان قديم به دو نيروي متضاد راستي يا نظم (اَشَه ) و دروغ يا بي نظمي و آشفتگي باور داشته اند و اين همان ايده اي است كه توحيد را از دين زرتشت تا حدودي گرفت.

در سروده هاي زرتشت يعني گاتهاGathas  آمده :

 

«از دو روح سخن مي گويم

از دو روحي كه يكي از انان يعني روح مقدس در آغاز هستي به روح ويرانگر گفت:

نه انديشه هاي ما با هم همخواني دارد و نه آموزه هاي ما

نه نيروهاي جان ما

نه گزيده هاي ما،نه گفتار ما و نه كردار ما

نه هشياري و وجدان ما و نه ارواح ما.»

 

 

البته لازم به ذكر است كه اين دو موجود نشانگر ثنويت به معناي خاص قرون بعد از زرتشت نيست.بلكه  از ابيات قبلي چنين بر مي آيد كه آفريدگار اين دو موجود (سپنته مينو-انگره مينو) اهورامزدا بوده است و اين دو در واقع نقش نفس امّاره و وجدان را داشته اند.نزد زرتشتيان بزرگترين گناه پندار پيوند نيك و بد يعني آفرينش جهان نيك از جانب اهريمن است.خلاف اين نيز چنين است:خدا را با شر پيوند دادن بزرگترين گناه است.از ديدگاه زرتشتيان خوب و بد واقعيت هايي متضادند،بدان سان كه تاريكي و روشنايي يكي نيستند.اهورا مزدا آفريدگان خير را آفريده و اهريمن يا انگره مينو آفريدگان شر را آفريده است.از نظر زرتشتيان بعد از هخامنشيان ذات آنان با يكديگر متضاد و نمي توانند نمودهاي متفوت حقيقتي واحد باشند.شر عدم خير نيست و خود ذات و نيرويي واقعي است.نيك و بد را هم زيستي نيست ،آنان طبيعتاً يكديگر را نابود مي كنند.تضاد نيك و بد، يا اگر روايت مسيحيت را به كار گيريم ،خدا و شيطان بنياد كل اسطوره شناسي،خداشناسي و فلسفه آيين زرتشتي است.



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 296
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

ايرانيان باستان جهان را گرد و هموار چونان بشقابي مي پنداشتند.نزد آنان آسمان نه فضاي بي پايان بلكه ذاتي سخت داشت و همانند خر سنگي از الماس جهان را چون پوسته اي در ميان گرفته بود.زمين در حالت اصلي مسطح و نه دره اي داشت و نه كوهي ،و خورشيد،ماه و صور فلكي بر فراز زمين در حالت نميروز ايستاده بود و همه چيز سرشار از آرامش و هماهنگي بود.اما اين آرامش با ورود شر به جهان در هم شكسته شد.شر آسمان را شكست،به آب فرو شد و آن گاه با تاختن به ميان زمين آن را هم به لرزه در آورد و از اين لرزه كوه ها از زمين سر برآوردند .كوه اصلي البرز بود كه سر بر آوردن آن هشتصد سل به طول انجاميد.دويست سال طول كشيد تا البرز به ستاره پايهstat station رسيد،دويست سال طول كشيد تا به خورشي پايه رسيد و چهارصد سال ديگر گذشت تا به انتهاي آسمان رسيد .بدين سان اين كوه ميان گيهان كشيده شده و پايه آن به آسمان و جايي كه جهان را احاطه كرده پيوسته است.ريشه هاي اين كوه گيهاني در زير زمين پراكنده و زمين را به هم پيوند مي زند و از اين ريشه هاست كه ساير كوهها سر بر آورده اند.در وسط زمين كوه تيرهtiraيعني قله البرز است و از آنجا تا به درازاي آسمان پل چينوتchinvatكشيده شده كه ارواح پس از مرگ در سفر خود به جانب بهشت يا دوزخ بايد از آن بگذرند.ستيغ آرزورArezurبر لبه كوه البرز دروازه دوزخ و جايي است كه ديوان در حال گفتگو نشسته اند.

تنها زمين نبود كه با ورود شر به جهان به لرزه در آمد.خورشيد،ماه و صور فلكي نيزاز جاي خود تكان خوردند،چندان كه تا بازسازي جهان مثل تاج هايي پيرامون زمين مي چرخند،هر روز از صد و هشتاد روزنه شرق كوه البرز داخل مي شوند و از صد و هشتاد روزنه غربي بيرون مي شوند.

دانه هاي باران را ايزد تيشتريهtishtaryaشكل داد.باد دانه هاي باران را به سويي راند تا درياي گيهاني وروكشهVourukashaيا درياي بي انتهايي را كه در قله البرز است.(آناهيتا).درون دريا دو درخت سر بر آورده اند،درختي در بر دارنده همه تخمه ها كه همه درختان از آن بر آمدند و ديگري و ديگري درخت گوكرنهgaokarana يا هوم سپيد كه اكسير جاودانگي را مردم همه در هنگام بازسازي جهان از آن دريافت مي كنند.شر كوشيد درخت زندگي بخش را تباه كند و سوسمار يا چلپاسه اي را هستي داد تا درخت را نابود كند،درخت را اما ده ماهي به نام كرkarپاسداري مي كنند و يكي از آنان مدام چلپاسه را زير نظر دارد.بزرگترين آفريدگان اهريمن از لحاظ قدرت آن سوسمار است و بزرگترين آفريدگان اورمزد(هرمزد يا اهورا مزدا) آن ماهي است كه چنان حساس است كه بدان آب ژرف اگر به اندازه سوزني آب افزوده يا كاسته شود او مي فهمد.

درخت بس-تخمه كه ميان درياي فراخكرد(درياي بي انتها) رشد كرده است نيكو پزشكي(دارويي) دارد.و او را همه-پزشك مي خوانند.در زير تنه آن نُه كوه آفريده شده است كه آب از آنجا به تمام هفت درياي كشورِزمين مي ريزد و آب همه اين درياها از آن است.با نخستين باران زمين به هفت كشور تقسيم كرد كه خونيرثkhwanirath نيمي از زمين را در بر گرفت و شش كشور ديگر پيرامون آن بودند.انسان فقط با سوار شدن بر گاوي آسماني به نام سريشوكsrishok يا هديوشhadhayos مي توانست به كشور هاي ديگر برود.سريشوك را گوپت شاهgopatshah يا موجودي كه نيمه او گاو و نيمه ديگرش انسان است به دقت مراقبت مي كند چون اين گاو آخرين حيواني است كه در بازسازي جهان قرباني و همه انسانها جاودان مي شوند.

در اين تصوير باستاني جهان گاو تنها موجود شگفت انگيز نيست و حيوان ديگري نيز وجود دارد كه از او نيز شگفت انگيز تر است.اين باشنده خر سه پايي است كه خاستگاه او روشن نيست و نيز نمي دانيم كدام حيوان اسطوره اي است.محققي مي گويد اين باشنده در اصل بخشي از اسطوره آسماني است چرا كه در روايتي آب هاي گيهاني را به جنبش در مي آورد .و ديگران بر اين عقيده اند كه خر سه پا در اصل خدايي بيگانه(يا پيش زرتشتي) است كه با اعتقادات ايرانيان تلفيق يافته است.خاستگاه اين حيوان اسطوره اي هر چه هست تنها حيوان مقدسي است كه سه پا،شش چشم،نُه دهان،دو گوش و يك شاخ دارد.خر سه پا به اندازه كوهي است و گستره هر پاي او در حد گستره اي است كه هزار گوسفند را در خود جاي دهد،وظيفه خر سه پا نابود كردن بيماري ها و بلاها است.و اين كار را با گوشها چشمها و شاخهايش كه خود هزاران شاخ به اندازه يك خر معمولي دارد انجام ميدهد.اگر خر سه پا آب را تطهير نمي كرد پليدي اي كه اهريمن براي مرگ آفريدگان هر فردي بر آب برده است،همه آبها نابود مي شدند.و همچنين مي گويند كه عنبر سرگين اوست چرا كه غذاي او غذاهاي مينوي(آسماني) است.

 



:: موضوعات مرتبط: اساطير ايراني , ,
:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 شهريور 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد